بسم الله الرحمن الرحیم
من آن کنیز خدایم که یار طاهایم
منم که مادر امّ الائمه زهرایم
به افتخار کنیزی مصطفی این بس
که من شریک نبی در نشاط و غمهایم
خداست شاهد حالم که من چهها دیدم
اگر چه شاد ز یک عمر امتحان هایم
گهی به شعب ابی طالبم گواه بلا
گهی ستم کش اهل حجاز و بطحایم
اگر بهشت برین جایگاه شأن من است
برای اینکه به دنیا مطیع مولایم
ز نیش طعنه نمامهای آل قریش
هنوز وارث درد و بلاست زهرایم
تمام هستی خود را به عشق بخشیدم
به عشق اینکه به بیت نبی است مأوایم
ولی چه زود شنیدم پس از من و احمد
حریم عشق بسوزد به دست اعدایم
ستم به فاطمه ام از قدیم عادت داشت
از آن زمان که به دل بود انیس غم هایم
همیشه فاطمه میگفت از درون با من
که من یگانه معین تو در بلاهایم
خدا گواه بسوزم از این که در غم و درد
نبود سایه من بر سر تو، ای وایم
مرا کفن ز بهشت آید ای خدای حسین
اگر چه مادر آن بی کفن به صحرایم