مبصرون
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ
خانه
درباره من
مبصرون
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ
طبقه بندی موضوعی
اندیشه
(۱۱)
تاریخ تحلیلی
(۱۱)
نقد مدرنیته
(۳)
حدیث
(۲)
شعر
(۳۲)
دفاع مقدس
(۱۳)
اهل بیت (علیهم السلام)
(۱۹)
خلاصه آمار
بایگانی
ارديبهشت ۱۳۹۴
(۱)
بهمن ۱۳۹۳
(۱)
دی ۱۳۹۳
(۳)
آبان ۱۳۹۳
(۱)
مرداد ۱۳۹۳
(۷)
تیر ۱۳۹۳
(۳۷)
خرداد ۱۳۹۳
(۳۲)
آخرین مطالب
السلام علیک یا دردانه....
نامه مهم رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی
ارهاصات پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
سخنرانی دکتر علی اصغر زارعی در مسجد14معصوم اراک به مناسبت حماسه 9دی
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
روضه خوانی که باید برایش خون گریه کرد
مرثیه شهادت حضرت صادق علیه السلام
شهادت امام صادق علیه السلام
آسمان است و ...
مرثیه شهادت امام صادق علیه السلام
پیوندها
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی آثار علامه مصباح یزدی
عصر بیان معنوی - ناشر آثار استاد پناهیان
پایگاه اطلاع رسانی حجة الاسلام میرباقری
موسسه طرحی برای فردا
اندیشکده یقین
دوره آموزشی عهد
قاوم-رسانه جبهه مستضعفین
پایگاه فرهنگی مصباح الهدی
تاریخ تطبیقی
اندیشه های تمدن ساز
رصد فکر
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
بسم الله الرحمن الرحیم
دوباره پرشده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت، چقدر امشب پریشانم
کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم خیلی نمی مانم
کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم
رها بی شیله پیله روستایی ساده ی ساده
دوبیتی های "
باباطاهرم
" عریان عریانم
شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حمله ی چنگیز خان آمد... نمی دانم _
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون دیدم
درآتش خانه ام می سوخت گفتم آه ... دیوانم
چنان باخاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم...
فراوان داغدیدنها، به مسلخ سر بریدنها
حجاب از سر کشیدنها، از این غمها فراوانم
شمال و درد "
کوچکخان
"، جنوب و زخم "
دلواری
"
به سینه داغدار کشته ی حمام کاشانم
سکوت من پر از فریاد، یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
من آن خاکم، که همواره در اوج آسمان هستم
پر از "
عباس بابایی
"، پر از "
عباس دوران
م"
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهرانتر شود تهران، من آبادان ویرانم
صلاة ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تورا لب تشنهایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم، باز کن در را
منم من "روزبه" اما، پس از این با تو "
سلمان
م"
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام، مداح سلطانم
۴
۰
saber ali
سید حمیدرضا برقعی
نظرات
(۱)
۰۷ دی ۹۳ ، ۰۰:۱۹
م. هوشیار
سلام خدا رو شکر دوباره شروع به گذاشتن مطلب کردید.
خیلی خوشحال شدم. ما مدتی بود منتظر بودیم.
شعر هم جالب بود.
پاسخ:
سلام دلاور
ببخشید تقلب از وبلاگ شماست :)
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در
بیان
ثبت نام
کرده اید می توانید ابتدا
وارد شوید
.
نام *
پست الکترونيک
سایت یا وبلاگ
پیام *
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کد امنیتی *
ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته میشوند
نظر بصورت خصوصی ارسال شود
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد
اخطار!
خیلی خوشحال شدم. ما مدتی بود منتظر بودیم.
شعر هم جالب بود.