برای شروع گفتگو پیرامون دغدغه مقام معظم رهبری در خصوص ایجاد تمدن اسلامی لازم است به تعریفی اجمالی در خصوص برخی واژه ها بپردازیم و برای طرح بحث به رابطه این کلیدواژه ها با هم بپردازیم.
تمدن عبارت است از، مجموعه سازو کارهای مادی مبتنی بر فرهنگ؛ سازوکاهایی که از دل فرهنگ بیرون آمده است. غایت تمدن رفع نیازهای بشری است و تفاوتی ندارد که این نیازها چه باشد؛ به عبارت دیگر تمدن سخت افزارهای فرهنگی است. تمدن ها در بستر فرهنگ ها به وجود می آیند و آثار و لوازم خود را تحمیل می کنند.
منظور از فرهنگ باورهایی است که ناشی از تفکر خاصی هستند و سلسله نیازهای یک فرد را تشکیل می-دهند.
مراد از تفکر نوع نگاه فرد نسبت به عالم و انسان است که می توان با تسامح آن را جهان بینی نام نهاد.
با دقت در حرکات و نفس انسان می توان دریافت که هر فعل انسان ناشی از صفت خاصی در اوست و هر صفتی ناشی از تفکر خاصی در انسان است؛ و همین گونه است احوالات جامعه و اجتماع های انسانی. حیات متمدن بشری، با وقایع و حوادث اجتماعی و سیاسی شروع نمی شود، نقطه آغاز آن تفکر است. هنگامی که یک تفکر جدید یا نسبتاً جدید در بین مردم تحقق پیدا می کند، مثلاً فرصتی برای قدرت یابی اقتصادی و سیاسی مردمان ایجاد شود، آغازگر مسیر تمدن، یعنی ساخت و سازهای مادی آن ها مثل معماری و توسعه کمی و ... می شوند. بنابر این علت تمدن را باید در فرهنگ و علت فرهنگ را در تفکر جست و جو نمود.
تمدن، فرهنگ و تفکر، یک چیز هستند و تنها سطح ظهورشان متفاوت است (مانند: 3گانه یخ، آب، بخار)
نوع رابطه این 3گانه (تمدن، فرهنگ، تفکر) لزوماً یک رابطه یک طرفه نیست بلکه در پاره ای از موارد بر عکس هم هست یعنی با انتقال یک تمدن، تفکر و فرهنگ نهفته در آن تمدن را هم منتقل می کنیم . با این بیان به وضوح می توان فهمید که تکنولوژی جهت داراست نه خنثی.
به این مثال دقت کنید؛ زمانی که رسانه در یک خانواده وارد می شود در کنار محاسناتی که ممکن است داشته باشد آرام آرام سبک زندگی افراد را تغییر می دهد. فردی که ساعت 8 یا 9 شب می خوابید با ورود رسانه به راحتی تا ساعت 12 نیمه شب بیدار است، و چنین فردی که قوای جسمانی و ذهنی خود را تا دیر وقت به کار برده مسلماً برای نماز صبح با مشکل و دشواری روبرو است و به سختی می تواند بین الطلوعین را درک کند. بدین سادگی وجود یک ابزار تمدنی یک تغییر اساسی در سبک زندی افراد بوجود می آورد و مدل قبلی که خود به خود، افراد را به سمت مستحبات و واجبات و دوری از منکرات سوق می داد را تغییر دهد. دقت کنید افرادی که به آن سبک زندگی می کردند لزوماً افراد مذهبی نبودند بلکه سبک زندگی آن ها را به گرایشات دینی سوق می داد اما با ورود تکنولوژی این فرهنگ تغییر کرد و به تدریج تأثیر آن را در اندیشه ها نیز مشاهده خواهیم کرد که افراد با اندیشه مادی و تک ساحتی به عالم و انسان نگاه می کنند و عرصه های مختلف اجتماعی را به گونه ای متفاوت می چینند.
توجه داشته باشیم با وجود تفاوت های فکری و فرهنگی در میان اقوام مختلف، ممکن است پیش رفت در تمدنی عین سقوط در تمدنی دیگر باشد و یا آنکه عناصر بی ارزش در تمدنی بارزش ترین عناصر در تمدنی دیگر باشد.
نکته: مشکل این بحث برخورد متفاوت در مقام عمل است؛ چرا که بنابر اقتضائات زمانی ما در تمدنی زندگی می کنیم (تمدن معاصر غربی) که در مقام عمل باید به گونه ای رفتار کنیم که با تفکر و مقام نظرمان (جهان بینی اسلامی) متفاوت است .
یکی از بحثهایی که در باب حکومت اسلامی مطرح میشود، این است که حکومت اسلامی یک حداقلی و یک حداکثری دارد. حداقل حکومت اسلامی این است که یک ولی که از جانب خداوند نصب شده، در کشور حاکمیت پیدا کند و به اداره کشور بپردازد؛ این حداقل حکومت اسلامی است. معنای وسیع حکومت اسلامی و یا معنای حداکثری برای حکومت اسلامی این است که دین در تمام عرصه ها حاکمیت پید کند و اگر این حاکمیت پیدا نشود ما به آن مطلوب خودمان و ایجاد تمدن اسلامی نرسیده ایم.
در میان مسئولین کشور ما یک گروه اعتقاد به نظام اسلامی دارند و میگویند اسلام همه چیز دارد (تمدنساز است) و یک گروه معتقدند همه چیز را باید از غرب گرفت (اسلام تمدنساز نیست). یعنی افرادی در کشور ما اعتقاد دارند که ما باید فقط از لحاظ سیاسی به قول خودشان یک رفورمی ایجاد کنیم، یک تغییری بدهیم که حاکم عوض شود، یک حاکم عادلی سرکار بیاید. استعمار و استبداد نباشد. اما تمام الگوهای ما همان الگوهای جدیدی است که در غرب آمده میباشد، الگوی دیگری ما نداریم، بانک مان، اقتصادمان، مدارسمان، صنعت مان و... در همه اینها الگو غرب است.
پس معلوم است که اصلاً انقلاب اسلامی ماهیتی دارد که ما و مسئولین ما از اول تا حالا در شناخت این ماهیت مشکل داشتیم و دولت های مختلف در هر دوره بدون در نظر گرفتن منویات رهبری جهتی را که خود در اداره کشور پسندیدند، اجرایی کردند و علی هذا در این نقطه ایستاده ایم که رهبرمان دائماً مطالباتی دارد که با فعالیت های کوچک و فردی و جزئی برآورده نمی شود.
اگر ما جهانبینی غرب را قبول کنیم، سبک زندگی و تمام این هایی که گفتم یکجور دیگر میشود و اگر جهانبینی اسلامی را قبول کنیم، جریان عوض خواهد شد. این نکته را باید اول قبول کرد که این مسائلی که ما در عالم ماده با آنها ارتباط داریم با جهانبینی افراد ربط دارد، اگر جهانبینی، جهانبینی با مبانی توحیدی باشد جریان چیز دیگری میشود، و اگر سکولاری باشد، چیز دیگری خواهد شد. اگر ما این را قبول کردیم، مرحله بعد این است که باید به سراغ تئوریسازی برویم. یعنی باید بحث کنیم و از دل این جهان بینی، جنبههای سختافزاری و نرمافزاری را بیرون بکشیم و این کار زمان میبرد.
با توجه به ارتباط سبک زندگی و جهانبینی باید متفکرین ما با شناخت صحیح از اسلام و جهان بینی آن، کارهای تئوریسازی انجام دهند. این که حضرت آقا چند سال است بحث مهندسی فرهنگی را مطرح میکنند، به همین مربوط میشود. ساختار مسائل مالی و عبادی ما چهطور است؟ مراکزش کدام است و باید کجا قرار بگیرد؟ فعلاً اینطور به مهندسی فرهنگی میپردازند که مثلا در اصفهان این خانه و یا این پارک را یک جایی ساختند که فلان میراث فرهنگی دارد آسیب میبیند، راجع به این دقت میکنند که اینجا پارک نسازیم تا میراث فرهنگی آسیب نبیند، اما بحث نمیکنند که اگر فلان ماشین، یا فلان ابزار را وارد کنند چه ضربهای به دین مردم وارد میشود، چون اصلا کسی اینگونه فکر نمیکند و توجه ندارد. مهندسی فرهنگی یعنی اینکه به عنوان مثال علاوه بر تشخیص جایگاه ساختاری بانک که چه جایگاهی در نظام سازی اقتصادی و اجتماعی ما دارد بحث شود بانک در کجا قرار بگیرد، مسجد و حسینیه کجا باشد و... بطور خلاصه یعنی تمام پیامدهایی که یک ابزار تمدنی به همراه دارد را بررسی کنیم.
و در پایان کلام ما باید آن تمدنی که امروزه بر کشورهای اسلامی مسلط شده است را دقیقاً بشناسیم یعنی اگر این تمدن را نشناسیم، نمیتوانیم تمدن اسلامی ایجاد کنیم. شاید این تمدن طوری ورود پیدا کرده است که خودش را خودی نشان میدهد و ما اصلا متوجه نمیشویم که بیگانه است و اگر این تمدن را دقیق نشناسیم، بهعنوان خودی حساب میکنیم، دستاوردهای فکری و فرهنگیاش را هم میپذیریم و پس از آن دیگر نمیتوانیم کاری برای مقابله با آن انجام دهیم. آن تمدنی که امروز بر کشورهای اسلامی حاکم شده است تمدن مدرن غرب است. این تمدن حاکم شده است و تقریباً تمام دستاوردهای فکری و فرهنگی خود را بر ما حاکم کرده است و اگر ما بخواهیم تمدن اسلامی ایجاد کنیم اول باید این تمدن را بشناسیم، نحوه ورود و شگردهایش را بدانیم که به چه صورت است و سپس با مهندسی معکوس این را از دل خود بیرون بکشیم و بعد از آن تازه میتوانیم بگوییم که تمدن اسلامی ایجاد کنیم.